من و گوشیم....!!!!!!!!

+گوشیمو سه ساعته زدم به شارژ حالا که از شارژ کشیدمش  

 

می بینم هیچی شارژ نشده... 

  

+اس اومده عین خر ذوق کردم رفتم بازش کردم دیدم  

 

زهرا اس داده.(اییییی)حالا شخص شخیصش به کنار بگو چی زده؟ 

 

موهامو کوتا کردم.آخه به من چه الاغ تو موهاتو کوتا کردی. 

 

خوب حالا که چی؟ 

 

+رفتم تو صندوق دریافت اس هامو بخونم دستم خورد  

 

کلش پاک شد... 

  

+دیشب تصویر زمینم آوریل بود صبح شد جاستین 

 

(دراین جا دو حالت بیشتر وجود نداره یا گوشیم  

 

جن زده شده یا بچم دلش گرفته با جاستین بیشتر 

 

 حال میکرده.مگه گوشیا دل ندارن؟؟؟؟) 

 

+من همیشه شبا قبل از خواب هندزفری میذارم  

 

تو گوشم آهنگ گوش میدم تا خوابم ببره. 

 

دیگه برام شده مثه لالایی.گوش ندم خوابم نمیبره... 

 

صبح پاشدم دیدم هنوز داره میخونه. 

 

ساعت زده بود ۱۱ساعت و۲۳ دیقه عین گاو خونده. 

 

(تو داهاته ما گاوا آهنگ میخونن

 

+قلم گوشیمو گم کردم همه چی قاطی پاتی شده. 

 

اس نصفه نوشته بودم اومدم علامت سوال بذارم  

 

به دلیل بزرگی انگشتان دستم خورد ارسال شد. 

  

+امروز تو یکی از پوشه هاش یه چیزایی کشف کردم که نگو. 

 

به درد کوچولوها نمیخوره...تو مطلب بعدی میزنم رمزدار میکنم  

 

هر کی خواست بگه رمز بدم(دیگه چرا رمزدار میکنی؟) 

  

+و در اینجا میرسیم به یک مطلب کلیدی و مهم که به  

 

گوشی و موشی و اینا ربطی نداره. 

 

چندیست که من با کمبود فحش مواجه شدم. 

 

4تا فحش بدید حال کنیم. 

  

بالا 18 سالم بود مهم نی ما همه جوره قبولت داریم دآآش.

همه چی قاطی!!!!

+حوصلم خیلی سر رفته... 

 

فیلم میلمم هیچی نداره!!!!چیکار کنم دارم می میرم؟؟ 

 

امروز تولد پگاهه.من تولد اونو یادم بود اما تولد بابام نه. 

 

بچم خیلی مظلومه اصلا نگفت تولدشه از دهن ننم شنیدم 

 

البته فرقیم که نمی کرد...چون من واسش کادو مادو نمی خریدم

  

+انقد بدم میاد میرم سر گوشیم می بینم هیچ کس اس نداده.

 

+در گیر ۱سوالم خیلی وقته:

 

اگه ۱ روز از خواب پاشی ببینی تمام زندگیت فیلم بوده 

 

اسم فیلم رو چی میذاری؟ 

 

به جواب نرسیدم تازه از مامانمم پرسیدم  

 

گفت میذارم کابوس!!اینم شد اسم؟ 

 

سیماش قاطی شده بود ۱چیزی گفت بچم!! 

 

+ایام فاطمیه است من دارم آهنگ گوش میدم...(شفای عاجل...) 

  

+از همه چی خسته شدم الان فقط دلم ۲تا چیز میخواد: 

 

۱:یه گریه ی درست حسابی 

 

۲:یه آرامش واقعی 

  

واسه اولیش میشه سوژه گیر آورد 

 

آخه دوستام همه دارن 1شنبه میرن همدان. 

 

هم تنها میشم هم از حسودی می میرم.

 

آرامشم فقط تو خلاصی از درسا بهم دست میده 

  

که فک کنم اینجوری هیچ وقت به آرامش نمی رسم... 

 

پس دور دومی رو خط میکشم.خ 

 

+موندم واسه تولد کیمیا چی بخرم بدبختی همه جا بستست... 

 

۲شنبه که میره همدان میخوام فردا بهش اما اگه گیر بیارم!!! 

 

"حالا خدا بزرگه ببینیم چی میشه..."

تولد تینا جوووووونم.

امروز تولد عشقم تیناست...    

 

به زور تونستم مامانمو بپیچونم بیام نت. 

 

تـــــیــــــنا جــــــــــــونـم تـــــــــــــولـدت مــــبارک  

 

هیچوقت تولدش رو یادم نمیره     

  

میدونم الانم خیلی دیره اما نتونستم بیام...   

 

نت رو فقط واسه ی تینا و وبلاگش دوس دارم.   

 

واسه خاطراتش...واسه اون نوع نوشتنش.  

  

تینا جونم عــــــــــــــــــــــــاشــــــــــــقتـــــــــم     

 

ایشالا هزار سال دیگه زنده باشی...  

  

من این روز رو هیچ وقت یادم نمیره... 

 

 

                        Happy birthday my true love  


 

 Your beauty stems from up above 

 


  Sweetest smile and kindest heart  

 


Like a priceless piece of precious art

 

  

اگر باران بودم انقدر می باریدم تا غبار غم را از دلت پاک کنم   

  

اگر اشک بودم مثل باران بهاری به پایت می گریستم  

  

 

اگر گل بودم شاخه ای از وجودم را تقدیم وجود عزیزت میکردم    

 

اگر عشق بودم آهنگ دوست داشتن را برایت مینواختم     

 

ولی افسوس که نه بارانم نه اشک نه گل و نه عشق  

  

 

اما هر چه هستم دوستت دارم    

  

تولدت مبارک... 

 

 

با خط زرین روی دریچه ی قلبم نوشتم: 

                * ورود  ممنوع * 

           عشق خنده کنان آمد . گفت: 

                من بی سوادم!!!

 

گنجشک با خدا قهر بود

 

روزها گذشت و گنجشگ با خدا هیچ نگفت .

 

فرشتگان سراغش را از خدا می گرفتند و خدا هر بار به 

 

 فرشتگان این 

 

 گونه می گفت:

 

می آید ؛ من تنها  گوشی هستم که غصه هایش را می شنود 

 

 و یگانه 

 

 قلبی هستم که

 

دردهایش را در خود نگاه میدارد…

 

و سرانجام گنجشک روی شاخه ای از درخت دنیا 

 

 نشست.

 

فرشتگان چشم به لب هایش دوختند،

 

گنجشک هیچ نگفت و…

 

خدا لب به سخن گشود :  با من بگو از آن چه سنگینی 

 

 سینه توست.


گنجشک گفت :

 

 لانه کوچکی داشتم، آرامگاه خستگی هایم بود   

 

 و  سرپناه بی کسی ام.

 

تو همان را هم از من گرفتی.

 

این طوفان بی موقع چه بود؟ چه می خواستی؟ 

 

 لانه محقرم کجای دنیا 

 

 را گرفته بود؟

 

و سنگینی بغضی راه کلامش بست…


سکوتی در عرش طنین انداخت فرشتگان همه سر به زیر  

 

انداختند.

 

خدا گفت:  ماری در راه لانه ات بود. باد را گفتم تا لانه ات 

 

 را واژگون 

 

 کند. 

 

 آن گاه تو

 

از کمین مار پر گشودی.


گنجشگ خیره در خدائیِ خدا مانده بود.

 

خدا گفت:  و چه بسیار بلاها که به واسطه محبتم از تو  

 

دور کردم و 

 

 تو ندانسته به

 

دشمنی ام برخاستی!

 

اشک در دیدگان گنجشک نشسته بود.

 

ناگاه چیزی درونش فرو ریخت , های های گریه هایش  

 

ملکوت خدا  

 

را پر کرد...  


 جائی در پشت ذهنت به خاطر بسپار ، که اثر انگشت خداوند  

 

بر همه چیز هست ..

 

تعدادى از متخصصان این پرسش را از گروهى از بچه هاى ٤ تا ٨ ساله پرسیدند که: «عشق یعنى چه؟»
پاسخ هایى که دریافت شد عمیق تر و جامع تر از حدّ تصوّر هر کس بود. در اینجا بعضى از این پاسخ را براى شما می آوریم:


• هنگامى که مادربزرگم آرتروز گرفت دیگر نمی توانست دولا شود و ناخنهاى پایش را لاک بزند. بنابراین، پدربزرگم همیشه این کار را براى او می کرد، حتى وقتى دستهاى خودش هم آرتروز گرفت. این یعنى عشق. (ربکا، ٨ ساله)


• وقتى یک نفر عاشق شما باشد، جورى که اسمتان را صدا می کند متفاوت است. شما میدانید که اسمتان در دهن او در جاى امنى قرار دارد. (بیلى، ٤ ساله)


• عشق هنگامى است که یک دختر به صورتش عطر می زند و یک پسر به صورتش ادوکلن می زند و با هم بیرون می روند و همدیگر را بو می کنند. (کارل، ٥ ساله)


• عشق هنگامى است که شما براى غذا خوردن به رستوران می روید و بیشتر سیب زمینى سرخ کرده هایتان را به یکنفر می دهید بدون آن که او را وادار کنید تا او هم مال خودش را به شما بدهد. (کریس، ٦ ساله)


• عشق هنگامى است که مامانم براى پدرم قهوه درست می کند و قبل از آن که جلوى او بگذارد آن را می چشد تا مطمئن شود که مزه اش خوب است. (دنى، ٧ ساله)


• عشق هنگامى است که دو نفر همیشه همدیگر را می بوسند و وقتى از بوسیدن خسته شدند هنوز می خواهند در کنار هم باشند و با هم بیشتر حرف بزنند. مامان و باباى من اینجورى هستند. (امیلى، ٨ ساله)


• اگر می خواهید یاد بگیرید که چه جورى عشق بورزید باید از دوستى که ازش بدتان می آید شروع کنید. (نیکا، ٦ ساله)
(ما به چند میلیون نیکاى دیگر در این سیاره نیاز داریم)


• عشق هنگامى است که به یکنفر بگوئید از پیراهنش خوشتان می آید و بعد از آن او هر روز آن پیراهن را بپوشد. (نوئل، ٧ ساله)


• عشق شبیه یک پیرزن کوچولو و یک پیرمرد کوچولو است که پس از سالهاى طولانى هنوز همدیگر را دوست دارند. (تامى، ٦ ساله)


• عشق هنگامى است که مامان بهترین تکه مرغ را به بابا میدهد. (الین، ٥ ساله)


• هنگامى که شما عاشق یک نفر باشید، مژه هایتان بالا و پائین میرود و ستاره هاى کوچک از بین آنها خارج می شود. (کارن، ٧ ساله)


• شما نباید به یکنفر بگوئید که عاشقش هستید مگر وقتى که واقعاً منظورتان همین باشد. اما اگر واقعاً منظورتان این است باید آن را زیاد بگوئید. مردم معمولاً فراموش میکنند. (جسیکا، ٨ ساله)  


و سرانجام ...

برنده ما یک پسر چهارساله بود که پیرمرد همسایه شان به تازگى همسرش را از دست داده بود. پسرک وقتى گریه کردن پیرمرد را دید، به حیاط خانه آنها رفت و از زانوى او بالا رفت و همانجا نشست. وقتى مادرش پرسید به مرد همسایه چه گفتی؟ پسرک گفت: "هیچى، فقط کمکش کردم که گریه کند"

گفت بنویس...

گفت بنویس  

 

گفتم با چه بنویسم قلم ندارم 

  

گفت با استخوانت بنویس 

 

گفتم مرکب ندارم  با چه بنویسم ؟ 

 

گفت با خونت بنویس  

 

گفتم ورق ندارم بر روی چه بنویسم ؟ 

 

گفت بر روی قلبت بنویس  

 

گفتم چه بنویسم؟ 

 

 گفت بنویس دوستت دارم

نظر دبیران در مورد عشق.

نظر دبیران در مورد عشق: 

 

 دبیر دینی:عشق یک موهبت الهی است. 

 

 دبیر ورزش:عشق تنها توپی است که اوت نمی شود. 

 

 دبیر شیمی:عشق تنها اسیدی است که به قلب صدمه نمی زند. 

 

 دبیر اقتصاد:عشق تنها کالایی است که از خارج وارد نمی شود. 

 

 دبیر ادبیات:عشق باید مانند عشق لیلی ومجنون محور نظامی داشته باشد. 

 

 دبیر جغرافی:عشق از فراز کوه های آسیا تیری است که بر قلب می نشیند.  

 

دبیر زیست:عشق یک نوع بیماری است که میکروب آن از چشم وارد میشود. 

گل گلدون من

این شعر رو همیشه ۲تا از بهترین دوستام میخوندن. 

 

من با این شعر خیلی گریه کردم.دوسش دارم. 

 

میدونم شنیدیدش. راستی اگه کسی ادامشو بلده بگه! 

 

گل گلدون من شکسته در باد 

 

                          تو بیا تا دلم نکرده فریاد 

  

گل شب بو دیگه شب بو نمی ده 

 

                          کی گل شب بو رو از شاخه چیده  

 

گوشه ی آسمون...پر رنگین کمون 

 

                          من مثه تاریکی تو مثل مهتاب 

 

اگه باد از سرزلف تو نگذره 

   

                           من میرم گم میشم تو جنگل خواب 

سخن عشق!!!!!!!!

سخن عشق

 

۱عشق نبود,اگرافراد ناشایست,فرومایه و گم گشته را متبرک  

 

نمی گرداند. 

 

آن کس که در خور عشق به نظر نمی آید,کسی ست که بیش 

 

 از همه نیازمند عشق است.  

 

2 عشق و عیب جویی در کنار هم میسر نیستند.  

 

هر چه عشق بورزید,کمتر قضاوت می کنید. 

 

3 عشق مشروط می گوید: 

 

به تو عشق می ورزم,چون به تو نیاز دارم. 

 

عشق بی قید و شرط می گوید:  

 

به تو نیازمندم,چون به تو عشق می ورزم. 

 

4 همه دوست دارند,عشق را دریافت کنند, 

 

اما فقط شمار اندکی هستند که تبرک یافته اند تا عشق را منتشر کنند. 

 

5 پاسخ همه مشکلات زندگی در عشق نهفته است.  

 

عشق,والاترین قانون و حکمران هستی ست. 

 

 

سلام.                     

این آخرین پسته توسال ۸۹... 

خیلی خوش حالم که تو آخرین ساعت های سال ۸۹ همه چیزو فهمیدم. 

حس میکنم خالی شدم.یعنی راحت شدم. 

بسه دیگه دوس ندارم یادم بیفته. 

امیدوارم سال خوبی داشته باشید.  

و امیدوارم به تمام آرزوهای قشنگتون برسید. 

*عید حقیقی را کسی درک  می کند که بایک چشم بر گذشته بگرید و با 

  چشم دیگر به آینده لبخند بزند*(اینم لبخند) 

***عید همگی مبارک***

تروخدا اگه میتونید کمکم کنید...  

چند شبه دارم یه خواب میبینم.یعنی یه خواب با یه رنگ و یه شکل و یه موضوع... 

یه خوابه ۲نفره.نقش من تو تمامشون یکی بوده فقط طرف مقابلم شخصش 

عوض میشه. 

یعنی هر دفعه بچه های سال بالایی ان.(چون نمی خوام بگم چند سالمه گفتم 

اونایی که از خودم ۱سال بزرگترن...)بعد از هر خواب از اون شخصی که 

خوابشو دیدم خیلی خوشم میاد.ولی کسایی هستن که تا به حال بهشون فکرم نکردم.نمیدونم چجوری اومدن تو خواب من. الان ۴تا از این خوابا دیدم که خفن روم تآثیر گذاشته.  

نمیدونم معنی این خوابا یعنی چی ولی هر چی هست منو بدجوری درگیر 

کرده.شما میتونید کمکم کنید؟

 

تقریبا میشه گفت خاطره ی آخرین روز...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.

یه روز حس میکنی دیگه مال خودت نیستی..  

 

نه خودت نه عقلت...همشون اسیر احساست شدن و دیگه از  

 

خودشون اختیار ندارن.  

 

تا قبل اون روز تو خوش بخت بودی اما...اما الان هر جا حست میره 

  

چه 

 

 بخوای چه نخوای باید باهاش بری. 

 

اون روز تو دقیقا عاشق شدی. 

 

عشق مثل یه ویروس میفته به جونت و دیگه قدرت دفاع بهت نمی ده. 

 

شاید اولش قشنگ باشه اما وقتی داشتی تو باتلاقش دست و پا می 

 

 زدی تازه میفهمی که دیگه هیچ کس تو رو نمی خونه و افسوس 

 

 گذشته رو می خوری روزای رفته دیگه بر نمی گرده پس قدر این 

 

 روزا  

 

رو بدون!!!!!!!!!!!!!

امروز خیلی دلم گرفته بود. 

 

نمیدونم چرا ولی فقط دنبال یه فرصت بودم تا گریه کنم و کردم... 

  

ای خدا نمیدونم چمه ولی از همه دلم گرفته.از دنیا از ادما از زندگی. 

 

امروز داشت بارون میومد انگار آسمونم به حال من داشت گریه می  

 

کرد.تنها هم زبوم آسمون بود. هیچ کس منو نمی فهمه هیچ کس! 

 

ثانیه ها برام خیلی سخت می گذره. 

  

خدایا تو دیگه تنهام نذار...

گم شدن در زیر سایه های توهم چقدر سخت است.  

جایی که حقیقت زیر خروارها خاک مدفون می شود و تو زنده زنده هم آغوش خاک می شوی و تابوت خیال در اوج پرواز ساکن و بی حرکت می ماند. 

ای شکسته بال مانده در سکوت و سکون,خدا را در اوج صدا بزن که تسلی دلهای خسته و شکسته است...

دلم گرفته از آدمایی که میگن دوستت دارم اما معنیشو نمی دونن  

 

از آدمایی که می خوان مال اونا باشی اما خودشون مال تو نیستن 

 

از اونایی که زیر بارون برات می میرن و وقتی آفتاب میشه همه چیز  

 

یادشون میره...

نوک قله را می خواهم 

  

برای فریاد زدن 

 

جایی که انعکاس باشد 

 

وقتی می گویم  

 

دوستت دارم 

 

دوستت دارم...

این مطلب توسط نویسنده‌اش رمزگذاری شده است و برای مشاهده‌ی آن احتیاج به وارد کردن رمز عبور دارید.